مقدمه

سلام و درود! توی این وبلاگ قراره رمانی رو که نوشتم به صورت سریالی منتشر کنم

مقدمه

۲ بازديد
سلام به همراهان رمان‌باز من! ????

لندن، شهری که هرگز نمی‌خوابد… و رازهایی که هرگز فاش نمی‌شوند. ????
این داستان از جایی شروع می‌شود که یک مرد، فراری از سایه‌ی گذشته‌اش، در مه خیابان‌های این شهر، با تنها دلیل زندگیش روبرو می‌شود: رز.
عشقی که می‌توانست در روشنایی شکوفا شود، مجبور شد زیر نورِ کم‌رمق یک چراغ قدیمی لندن پنهان بماند. اما هر رابطه‌ی مخفی، بالاخره با حقیقت ملاقات می‌کند. و حقیقت… همیشه خشن است. ????
وقتی خانواده‌ها، قانون، و گذشته برای پس گرفتن سهم خود از این عشق وارد میدان می‌شوند… چه چیزی باقی می‌ماند؟ آیا عشق برای زنده ماندن، باید چیزی گرانبها را قربانی کند؟
در «وقتی که گل‌ها پژمردند»، به من بگویید: آیا عشقِ حقیقی، همیشه بهای سنگینی دارد؟ ????

اولین قسمت، دوشنبه شب در همین صفحه...
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.